این مقاله مروری دارد بر شبکه اجتماعی کلابهاوس و این که چهطور میشود از آن برای دیجیتال مارکتینگ استفاده کرد.
من، عاشق صفر و یک هستم و دنیای دیجیتال. و تا قبل از کلابهاوس، مفهوم صدا فقط در رادیو برایم طنین میانداخت. حتی به پادکست هم نمیرسید. حتی نتوانسته بودم در تمام این سالها یک پادکست را از اول تا آخر گوش دهم. (البته یک استثناء هم بود: شیرازههای سام فرزانه، دوست قدیمی، که هر سال عید از بیبیسی فارسی پخش میشد) گذشته از شیرازهها، دنیای صدا برای من مفهومش را از دست داده بود. نمیتوانستم خودم را راضی کنم به دیواری خیره شوم و هدفون به گوش ساعتها بشنوم کسی چه میگوید بیآنکه اظهار نظری کنم.
جانوین شبکههای اجتماعی
اما همانطور که هیچ چیز ابدی نیست، یک نفر هم (البته دو نفر) پیدا شد و درست مثل فیلمهای وسترن کافهی شبکههای اجتماعی را به هم ریخت. و نه تنها شبکههای اجتماعی را، بلکه دنیای صدا را هم زیر و رو کرد.
همین پارسال که کووید آمد، همه رفتند سراغ دورکاری و اپلیکیشنهایی مثل زوم گل کردند. اما آنقدری ماندگار نبودند. یک دلیلش این که آدمها باید سری بزک میکردند و خوشگل لباس میپوشیدند. یک جای خوشگلی هم در خانهشان پیدا میکردند و پشت به کتابخانه یا تابلویی مینشستند تا نشستی کاری داشته باشند. یا سر موضوعی با دوست یا کارفرمایی گپ بزنند.
اما دیدن ۱۶ چهره ویدئویی پنج سانت در پنج سانت در کنار هم چهقدر اطلاعات به درد بخور منتقل میکند؟ چرا باید این همه پول و فناوری صرفش کنیم تا اپلیکیشنی مثل زوم داشته باشیم؟ به خصوص وقتی فقط به اظهار نظر طرف (صدای طرف) نیاز داریم.
و خب پل دیویدسن و روهان سِت، دو بنیانگذار کلابهاوس، روی هوا درد مردم را فهمیدند. آنها فهمیدند که مردم زیاد حوصله زوم و این حرفها را ندارند، اگر چه حرف برای گفتن زیاد دارند. برای همین زیر همهی آن چیزهایی زدند که ما از شبکههای اجتماعی میشناختیم. در حالی که همه متمرکز شده بودند روی ویدئو، آنها تمرکز کردند روی صدا.
و کلابهاوس به دنیا آمد
برای من یکی شد ایران مجازیای که سالها دور از خانه دنبالش میگشتم و هیچ جا پیدایش نکرده بودم. نه در فیسبوک، نه در توئیتر، نه در اینستاگرام و نه در تیک تاک.
اما آنچه در کنار صدا کلابهاوس را برای من محشر کرد، فرهنگی بود که از روزهای اول باب شد. و هنوز کم و بیش باب است. کلابهاوس پر از اتاقهایی است که میتوانی در آنها کلی چیز یاد بگیری. آدمهایی روی سِن میآیند (لب به سخن میگشایند) که اغلب چیزی برای گفتن دارند. در اتاق ارز با اقتصاددانهای به نام ایران آشنا میشوی. در اتاق تحلیل فیلم اینتراستلار با یک فیزیکدان بزرگ. و در اتاق کووید با دکترهایی که در خارج از ایران و گوشه و کنار ایران آستین بالا زدهاند و مشغول درمان بیماران هستند.
شبی صحبت از بودجه ۱۴۰۰ میشود. این که مبالغی مخدوش شده. و میبینی که از مشاور رئیس مجلس تا چند نماینده مجلس تا چند خبرنگار مو از ماست بکش، تا چهار صبح بحثی را پیش میبرند. به خواب هم نمیدیدی چنین بحث کارشناسیای را در هیچ کجای جامعه فارسیزبان بشنوی. چه در داخل ایران و چه در خارج از ایران.
شبکهای برای شبکهسازی
تا اینجا فقط از شنیدن گفتم.
اما کلابهاوس همچنین جایی است برای دیده شدن. دیده شدن به معنای این که اگر کاربلد باشی، میتوانی کلی شبکهسازی کنی. یعنی با آدمهای همفکر و همکار و همصنعتات آشنا شوی.
در دنیای دیجیتال مارکتینگ، بازاریابی درونگرا (Inbound Marketing) باب روز است. به این معنا که به جای آگهی روی بیلبورد، بهتر است کسب و کارها و آدمها مطالب مفید و بهدردبخور آدمها را منتشر کنند، و همین باعث میشود تا آدمها به سمتشان بیایند و بابت محصولات و خدماتشان به آنها پول بدهند.
طنازی طاووس در کلابهاوس
حدستان درست است. این دقیقا همان اتفاقی بود که برای من افتاد. البته کاملا آگاهانه. من در کلابهاوس برند خودم را دارم. با رویکرد بازاریابی درونگرا به قول ایرانیها زکات علمم را میدهم. تلاش میکنم با انتقال دانشی که آموختهام کسب و کارها را به سوی خودم جلب کنم. در واقع میتوان اسمش را یک جور طنازی بگذارید. مثل همان طنازی که طاووسها برای هم میکنند.
نتیجه این طنازی برای خود من مثل معجزه بوده است. بعد از ۲۵ سال روزنامهنگاری و ۱۳ سال دور از ایران بودن، با یک لباس جدید وارد کلابهاوس شدم: به عنوان یک بازاریاب دیجیتال. در اتاقها از آموختهها و تجربههای بازاریابیام گفتم که سه سال گذشته زندگیام را پر کرده است. و در ناباوری – دست کم تا به اینجای کار – حرفهایم مقبول افتاده است. آن هم در جمع بزرگان بازاریابی ایران که سالهای سال را به این حرفه گذراندهاند.
از سوشال مدیا میگویم، از سئو و بهینهسازی موتور جستوجو و از بازاریابی ایمیل و استراتژی و مخاطب و رقیبان و کانالهای دیجیتال.
و همه اینها در محیطی رخ میدهد که هیچ کس در آن تنها سخنران نیست. بلکه همه هم میگویند و هم میشنوند. در این بده بستان اگر بخواهی میتوانی کلی بیاموزی. تا آنجا که من تقریبا در هر اتاقی یک دست به نوشتن دارم و دائم در حال یادداشت برداشتن هستم.
ره صد ساله…
شاید اگر میخواستم با دنیای بازاریابی ایران آشنا شوم باید چند سالی را در ایران میگذراندم. اما حالا به جرئت میتوانم بگویم که در همین سه ماه با حال و هوای بازاریابی در ایران آشنا شدهام.
و نتیجهاش برای من این شده است که همان قدر که من آدمهای تازه را شناختهام، آن آدمها هم من را شناختهاند. تا آنجا که چند سفارش کار بازاریابی هم گرفتهام.
نشریه بیزینساینسایدر نوشته است که کلابهاوس مذاکراتی را شروع کرده است تا به زودی چهار میلیارد دلار دیگر سرمایه جمع کند. و همه اینها در حالی است که تازه حدود یک سال از تاسیس این شبکه اجتماعی گذشته است.
اگر از من میپرسید میگویم نوش جانش. امیدوارم که چهار میلیارد دلار به زودی چهل میلیارد دلار شود تا کلابهاوس گستردهتر و عالمگیر شود.
چون چه کسی چهار ماه پیش فکر میکرد چیزی به نام کلابهاوس میآید و من بعد از ۱۳ سال دوری از ایران، و درست در آستانه تغییر شغل، میتوانم ظرف چند هفته با دهها بازاریاب و صاحب کسب و کار در ایران آشنا شوم و در این اکوسیستم مشغول به کار شوم. واقعا چه کسی فکرش را میکرد؟
کلابهاوس غنیمت است. هزار استفاده دارد. یک خرده باید خوشصحبت باشید، اما بیشتر از آن اگر حرفی برای گفتن داشته باشید، میتوانید با ورود به کلابهاوس دنیا را تسخیر کنید.
اگر میخواهید بیشتر درباره شبکههای اجتماعی بدانید بد نیست که این مقاله را هم مرور کنید.